به‌مناسبت روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب

نویسنده: سعید کیایی

در این ویژه‌نامه قرار شده است که راجع به هفت رمان کوتاه و مختصر، درست برعکس حوصله‌ای که خواندن رمان می‌طلبد، حرف بزنم.
پیش از این‌که کتاب‌های مد نظرم را بگویم باید به نکته‌ای اشاره کنم؛ موضع من نویسنده‌ی متن درباره‌ی کتاب‌ها به هیچ وجه کتمان نشده و نمی‌شود، اما اگر اکثریت جامعه‌ی ادبی کنونی ایران آن را قبول کرده‌اند برایتان انتخاب کرده‌ام و آورده‌ام و معرفی کرده‌ام، حالا این بماند که به نظر من اکثریت در بیشتر مواقع اشتباه می‌کنند!

نویسنده: سعید کیایی

در این ویژه‌نامه قرار شده است که راجع به هفت رمان کوتاه و مختصر، درست برعکس حوصله‌ای که خواندن رمان می‌طلبد، حرف بزنم.
پیش از این‌که کتاب‌های مد نظرم را بگویم باید به نکته‌ای اشاره کنم؛ موضع من نویسنده‌ی متن درباره‌ی کتاب‌ها به هیچ وجه کتمان نشده و نمی‌شود، اما اگر اکثریت جامعه‌ی ادبی کنونی ایران آن را قبول کرده‌اند برایتان انتخاب کرده‌ام و آورده‌ام و معرفی کرده‌ام، حالا این بماند که به نظر من اکثریت در بیشتر مواقع اشتباه می‌کنند!

۱- پر سر و صداترین رمان امسال منتشر شده را با کمی تأمل می‌توان رمان «دا» معرفی کرد. رمانی که در مدت کوتاهی بارها چاپ شد و نامش چنان سر زبان‌ها افتاد که نویسنده‌ یا نویسندگانش را ـ که اولین کتاب‌شان بود و شاید آخرین آن‌ها هم باشد ـ به تلویزیون کشید و در خبرها آمد که قرار است راجع به آن یا درباره‌ی مسائلی که در آن صحبت به میان آمده فیلم هم ساخته شود.
این اتفاقات هرقدر هم که برای کتاب‌خوانی مفید باشد، آدم بی‌طرف را به فکر فرو می‌برد که نکند تب تند زود بخوابد!
از این حرف‌ها گذشته ـ که نگویند فلانی دارد سیاه انگاری یا سیاه نویسی می‌کند این ابتدای بهار کتاب! ـ بهتر است از کتابخانه این کتاب را بگیرید و بخوانید و اگر دوست داشتید کتاب را داشته باشید بخرید و یکبار دیگر هم بخوانید و نگه دارید. این کتاب را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.

۲- یک کتاب دیگر هم امسال من را متحیر کرد، آن هم «بی‌وتن» رضا امیرخانی است که توسط نشر علم منتشر شد. این کتاب هم در چند ماه بارها چاپ شد و جلسه نقد برایش گرفته شد و خلاصه کلی فروش کرد. امیرخانی که با کتاب «من‌ِ او» به اوج رسیده بود و دل خیلی‌ها را با نوشتن «سفر به سیستان» سوزانده بود ... ـ یکی‌اش خود من، وقتی شنیدم به آن سفر رفته و می‌خواهد خاطره‌ها را بنویسد از چشمم رفتاد، اگرچه بعدا جایی انگار گفته که اگر جرج بوش هم دعوتش بکند برای سفری خاطره نویسی کند، قبول می‌کند! ـ الغرض، می‌گفتم که امیرخانی که با آن رمان متعهد ـ عشقی‌اش (همان من او) خیلی سر زبان‌ها افتاده بود با بی‌وطن حسابی به سر زبان‌ها برگشت و زود با آمدن «دا» دوباره از سر زبان‌ها افتاد.
بعضی‌ها درباره‌ی این کتاب می‌گویند «بیوتن به نوعی ادامه ارمیا است که البته شخصیت‌های حاضر در داستان این نظریه را تقویت می‌کند.»
نثر امیرخانی تا نثر معیار خیلی فاصله دارد اما خوبی‌اش این است که نویسنده‌های جوان، یا علاقه‌مندان نویسندگی را تشویق به نوشتن می‌کند، از این جهت پیشنهاد می‌کنم بخوانید.

۳- یک کتاب اولی دیگر هم دو سالی است سر زبان‌ها افتاده، و از آنجا که ما محدودیتی در سال نشر کتاب‌ها نداریم و فقط در ذهن‌مان دوست داریم کتاب‌های جدید‌تر را معرفی کنیم می‌گوییم که «کافه پیانو»ی فرهاد جعفری را از دست ندهید.
این کتاب شاید به دلیل روزنامه‌نگار بودن نویسنده‌اش نثری ملموس و قابل فهم برای خواننده‌های امروز داشته و اگرچه در سال 86 منتشر شده است، امسال هنوز در محافل جدی نویسندگی حرفی برای گفتن داشت.
کافه پیانو که توسط نشر چشمه منتشر شد و از طرف بعضی مراکز فرهنگی مثل ناشر اثر پرفروش‌ترین کتاب سال اعلام شد به نظر من از دو کتاب بالایی خواندنی‌تر است.

۴- «اژدها کشان» یوسف علیخانی هم از آن کتاب‌های نسبتا خوب بود که امسال دیدم. این کتاب نامزد هشتمین دوره‌ی جایزه‌ی گلشیری شد و این مسئله آنقدر به دل نویسنده‌اش خوش نشست که در مصاحبه‌اش با یکی از خبرگزاری‌ها ـ ایسنا، مورخ 12 / 11 / 1387 ـ گفت حتی اگر جایزه را نگیرم می‌توانم افتخار کنم.

حالا فکر کنم چاپ سوم آن در نمایشگاه باشد. این کتاب از آن کتاب‌ها بود که بعضی‌ها گفتند بخاطر روزنامه‌نگار بودن نویسنده‌اش اینقدر درباره‌اش صحبت شده، البته بعید نیست و صد البته بی تأثیر نیست این مسئله،‌ ... شما می‌توانید داوران خوبی باشید، بخوانید و ببینید این کتاب که توسط نشر نگاه منتشر شده است ارزش این را داشته که شایسته تقدیر در جایزه جلال آل احمد یا نامزد هشتمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری بشود یا نه!؟

۵- یک اتفاق جالب هم امسال در کتاب سال افتاد که از یاد نرفتی است، آن هم اعلام پیش از موعد برنده‌ی کتاب سال در دو زمینه‌ی شعر و داستان بود. اولی را که ما نمی‌توانیم راجع به آن صحبت کنیم، دومی را اما جا دارد. کتاب دوم نوشته‌ی فیروز زنوزی جلالی بود، به نام «قاعده بازی».
راستش را بخواهید من از این کتاب اصلا خوشم نیامد، هر قدر خواستم نزدیک بشوم به این کتاب نشد، اما خواندم بالاخره.
یاد حرف مجتبی مینوی افتادم که جایی گفته است: کتاب‌های بد را هم باید خواند تا در موضع لزوم بشود کتاب بد را هم شناخت!
این کتاب را که انتشارات علم منتشر کرده بخوانید، شاید یک روزی به کارتان آمد، شاید هم اصلا با من هم‌عقیده نبودید؛ بالاخره کتابی است که جایزه‌ی اول کتاب‌سال اخیر را گرفته!

۶- رمان «پری فراموشی» هم از یک نظر برایم جالب بود. آن هم نظر مدیاکاشیگر راجع به آن... یعنی اصلا آن نظر بود که من را وادار به خواندن این کتاب کرد، کاشیگر گفته بود این رمان یک بلایی سرش آورده، من خواندم تا ببینم این رمان توانایی آن را دارد که بلایی سر من بیاورد یا نه؛ بلایی نیاورد.

پری فراموشی را انتشارات ققنوس منتشر کرده است. من کتاب را بعد از خواندن به اولین شخصی که ابراز علاقه کرد هدیه دادم، اما این دلیل نمی‌شود شما آن را برای خودتان نگه‌داری نکنید؛ هرچه باشد فرشته‌ی احمدی مدت‌ها به عنوان منتقد ادبی نویسندگی کرده است.
ضمیمه‌ی روزنامه‌ی اعتماد ـ شماره ۱۸۶۷صفحه ی ۱۰ ـ در باره‌ی این کتاب نوشته بود : «"پری فراموشی"در ... مدت کوتاه انتشارش با واکنشهای متفاوتی از طرف منتقدان ادبی مواجه شده است. برخی این رمان را در ادامه ی سنت رمان نویسی نویسندگان زن در سال های اخیر می دانند. که البته این بار با فضاهای ذهنی و خیالبافی راوی آمیخته و از این رو اوج و فرود داستان کم رنگ تر شده.موافقان هم ظرافت های نویسنده در آفرینش جهان ذهنی شخصیت‌ها. ارائه ی تصویری تازه از نقش‌های اجتماعی که به صورت کلیشه‌وار در داستان فارسی ارائه می‌شود و همچنین دقت در فضاسازی و اجرا و تعبیرهای شاعرانه را بر شمرده‌اند. به نظر می‌رسد با توجه به انتشار رمان‌هایی از مهسا محبعلی، مرجان شیر محمدی، بلقیس سلیمانی و روح انگیز شریفیان سال ۸۷ فرصت مناسبی برای مطالعه و تخمین وضعیت نویسندگان زن در ادبیات امروز ایران باشد.»

۷- من عاشقیت در پاورقی مهسا محبعلی را خیلی دوست داشتم به همین دلیل با شنیدن خبر انتشار کتاب «نگران نباش» او آن را خواندم. کتاب خوبی بود، همانطور که در همه‌ی متن دیدید اصلا از تکنیک‌های داستانی حرفی نزدم، و هر کدام را گذاشتم سر نقدی که شاید روزی درباره‌شان بنویسم.
اما راجع به این کتاب می‌خواهم بگویم که با محبعلی دیگری رو به رو می‌شوید، اصلا پیش از خواندن این کتاب هرچه از «صدا»، رمان «نفرین خاکستری» یا همین «عاشقیت در پاورقی» به یاد دارید را کنار بگذارید، بعد شروع به خواندن کنید. کتابی صریح و روان است با اصطلاحات امروزی. که همین‌اش هم مرا نگران کرده، چرا که چند صباح دیگر شاید مورد استقبال قرار نگیرد، می‌دانید که اصطلاح‌ها وقتی تعییر می‌کنند بی معنی می‌شوند، این هم باشد برای نقد یا یادداشتی که روی هر کدام از این کتاب‌ها می‌نویسم.
نگران نباش را نشر چشمه منتشر کرده است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد